سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیاده رو...

اتاقم لحظه به لحظه نا مرتب تر می شود. و من هر لحظه نا امید از مرتب کردن این همه وسائل. وقتی نظم نباشد، خود به خود اعصاب نا آرامی دارم. البته طبیعی است... ما انسان ها طبیعتا عاشق نظم هستیم. چرا که خودمان جزئی از نظم نظام آفرینشیم. حوصله حرف حساب زدن ندارم. فقط می خواستم بگویم که گاهی اوقات طبیعت انسان با زندگی ما ناسازگار است. فکرش را بکن... از نظم در خانه گرفته تا استفاده از ساعت و ثانیه ها - که البته این ها امروزه شعاری بیش نیست - ! گاهی اوقات احساس می کنم که در هیچ یک از رفتار های روز مره خود نظم ندارم. به نظر من می شود انسان خودش را سازماندهی کند. می شود رفتار و افکارش را نظم ببخشد. مثلا در طول روز چقدر نگاه بیهوده داریم؟ یکی از مثال های بارزش خواندن تابلو ها و هر مزخرفی که روی در و دیوار باشد.... تا به حال دقت کرده ای که همین مزخرفاتی که می خوانیم قسمتی از ذهن ما را پر می کند و جز شلوغی این پیاده رو ذهن خاصیت دیگری ندارند... همه این درد ها به خاطر این است که از ظرفیت خود استفاده درست نمی کنیم...در واقع بی انظباطی در مصرف...  بهتر از بروم اتاقم را درست کنم...یا علی!



  • کلمات کلیدی : روزنوشت، پیاده روی
  • نوشته شده در  شنبه 88/10/26ساعت  10:52 عصر  توسط سید 
      نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    اللهم عرفنی حجتک...
    ازدواج 1
    تحجر
    ن ظ م
    شهر شلوغ
    تو و ما
    [عناوین آرشیوشده]